نتایج جستجو برای عبارت :

امان از این روزها

داغ توچون مُحرم است گریه امان نمیدهد/دیده مثال زمزم است گریه امان نمیدهد/شورش دل برای تو وصل به کربلاشده/قلب سرای ماتم است گریه امان نمیدهد/نام شریف قاسمت یاد زنینوادهد/چون به شهید همدم است گریه امان نمیدهد/سوی نبرددشمنان اسوه ی بر حماسه ای/نام توشورومَحرم است گریه امان نمیدهد/لشکررهبری زتو عشق ولاگرفته است/یاری حق فراهم است گریه امان نمیدهد/لحظه وصل جمعه ات درسحرش فراق شد/عشق ولی چومرهم است گریه امان نمیدهد/نورامید شیعیان همچو سلیمانی اس
زمانی که این وبلاگ را زدم گمان میکردم که دیگر هرچه درون دلم هست را میتوانم بریزم بیرون و خلاص شوم و حداقل چشم هایی هستند که برای نوشته هایم گوش شوند...
بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم بعضی حرف هارا آدم نیاز دارد بیرون بریزد اما نه کسی بشنود نه کسی ببیند! آن مطالب را با رمز گذاشتم...
مدتی بعد فهمیدم که بعضی چیزها فقط باید در قلب آدم باشد و به هیچ وجه نباید نمود بیرونی پیدا کند.ان حرف ها را در ناخودآگاهم بیرون ریختم!
و اما دسته ی چهارم!امان از دسته چهارم
امان از نفخ معده 
امان از درد 
امان از غصه های بی پایانی که آخرش به درد معده ختم میشود 
غصه را دل خورد رو زخم را معده
پ ن: روم به دیوار باید بالا بیارم ولی خواهرم همش تو خونه س و نگران میشه و تا وقتی بالا نیارم معده دردم بهبود پیدا نمی کند.
الانم تو ماشین کرمانشاه نشستم منتظر مسافرم 
♪♬♬♪کاشکی بیه می یار ای، چشم بوینم شی یار ره♪♬♬♪
♪♬♬♪قبول کمه شی زار ره، نامرد روزگار♪♬♬♪
♪♬♬♪شهرام فلاح، همش تی وره، شعر تو یاتو، حال خرابه ولا♪♬♬♪
♪♬♬♪ای دوست، جانا، امان امان امان، های♪♬♬♪
♪♬♬♪تی اسم مثل ستاره♪♬♬♪
♪♬♬♪سوزنه شو دیاره، تی حرف ره یاد ایارمه وقتی تنهایی دارمه♪♬♬♪
♪♬♬♪آروم آروم می دل بویه خون، شو دکتمه بیابون، امان ای یار نادون♪♬♬♪
♪♬♬♪سهم من از ته دلبر بویه ساز و آهنگ♪♬♬♪
♪♬♬♪تنهایی
این روزها هذیان زیاد می‌گویم... وقت برای خواندنش نگذارید...
.
خاطره‌ها بو، رنگ، صدا و حتی آب و هوا دارند...
صبح که بلند شدم... نفس که میکشدم... هوا، هوای اسفند سال نود و چند بود...
همه چی به طرز عجیبی در حال تکرار است بجز چشم‌های تو...
هوا که همان است.. اتفاقات هم که به طرز غریبی همان اتفاقات است...
تکمیل این جنون، فقط موسیفی آن روزها را کم دارد... پس فایل را پیدا کردیم و بی امان پشت هم به خواننده اش گفتیم بخواند.. انقدر که از نفس بیفتد..
 و خب جنون باید کا
من جسم نسبتا بزرگی دارم، عوضش روحم کوچیکه، فلذا همیشه یه فاصله بین این دو بزرگوار هست. یه خلا دائمی، که مقدارش ثابت و قابل چشم پوشیه
ولی امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
زمان می میرد
و تویی زنده می شود ...
مرگِ ثانیه ها را میشمارم
تاتولدِ ای دوباره!.
دنیا به من آموخت که 
بدونِ تو مردن بِه....
ازحالا
تارسیدن به بهشتِ بین الحرمین
"تنها نقطه ی عروج"
شوقِ پرواز دارم.
امان از لحظه ای که نخواهی ام
امان از روزی که رهایم کنی
امان از لحظه ی غفلت که شاهدم باشی حسین جااااااان.
#اللهم عجل لولیک الفرج
#آقای خوبِ غزل های من سلام.
فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است. 
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط ب
از کف ایام امان کس نیافت
وز روش دهر زمان کس نیافت
شام و سحر هست رصددار عمر
زین دو رصد خط امان کس نیافت
رفت زمانی که ز راحت در او
نام غم از هیچ زبان کس نیافت
و آمد عهدی که ز خرم‌دلان
در همه آفاق نشان کس نیافت
اهل میندیش که در عهد ما
سایهٔ عنقا به جهان کس نیافت
جنس طلب کردی خاقانیا
کم طلب آن چیز که آن کس نیافت
نمیدونم چرا روم نمیشه الان به کسی اس ام اس بدم:|
یجوریه انگار قرار سر زده پا بزاری خونه ملت یا داری وارد حریم خصوصیشون میشی. حالا اگر  شبکه های اجتماعی فیلتر نبود ریلکس  به هرکس دوست داشتم  پیام میدادم :|
پ.ن
شبهای بیمارستان چقدر طولانی و کسل کنندست
 
امان از زندگی من. امان از تنهایی منمیخواستم امروز برم یه دوش بگیرم و کمی به خودم استراحت بدم ولی از رفتار م اینقد حالم بده که نمازم را میخونم و میزنم از خونه بیرونخدایا این نشد رسم بنده نوازی که منو از این جهنم بی سر و ته آزاد نمیکنی و محلم نمیدی
خدا طعم خیلی خوشی ها را بهم بدهکاری
نمی دانم دیگر کسی به اینجا سر می زند یا نه راستش خودم هم خیلی وقت بود این ضفحه را باز نکرده بودم امروز خیلی اتفاقی صقحه را باز کردم و به یاد خاطرات گذشته افتادم
گرچه وبلاگ نویسی این روزها دیگر رونقی ندارد ولی چون حدس می زنم بعد ها کسی از روی سرچ اینجا را پیدا کند و  دنبال درمان دردش  و یا روزنه امیدی باشد گقتم بیایم و از پایان قشنگ انتظارم برایتان بگویم بلهیزی نمانده که پسرهای دوقلوی من دو ساله شوند ،دوقلو هایی که عاقبت سهم من از روزهای مادران
نمی دانم دیگر کسی به اینجا سر می زند یا نه راستش خودم هم خیلی وقت بود این ضفحه را باز نکرده بودم امروز خیلی اتفاقی صقحه را باز کردم و به یاد خاطرات گذشته افتادم
گرچه وبلاگ نویسی این روزها دیگر رونقی ندارد ولی چون حدس می زنم بعد ها کسی از روی سرچ اینجا را پیدا کند و  دنبال درمان دردش  و یا روزنه امیدی باشد گقتم بیایم و از پایان قشنگ انتظارم برایتان بگویم بلهیزی نمانده که پسرهای دوقلوی من دو ساله شوند ،دوقلو هایی که عاقبت سهم من از روزهای مادران
به جز خوب درس خواندن و خوب وقت گذاشتن برای درس، وظایف دیگری هم به دوش من هست.
نمیشه که بی تفاوت بود.
مثلا الان ما اگه زبون عربی و انگلیسی رو یاد بگیریم و کارهای گرافیکی هم بلد باشیم، میشیم یه سرباز قدرتمند برای مقابله با حرکات دشمن و ضربه زدن به اون ها.
بارها به این مسئله پی بردم ولی کاری نمی کنیم. مگر شهادت فقط تو جنگ مستقیم محقق میشه؟
تو اگه یه سرباز سایبری قوی بشی نمیتونی موثر باشی؟
بله فقط صحبت کردن و آرزوی های زیبا کردن، خیلی سادست. ولی مای
آینده من را این روزها شکل میدهد. گاهی دلم می لرزد و ناامید می شوم. گاهی به خودم و دانشم می بالم و با خیال امن می نشینم.
اما
راستش را بخواهم بگویم از این که کسی را که دوست دارم از دست بدهم چهار ستون بدنم می لرزد . من با او خندیدم به وسعت دلم و گریه کردم از سویدای جانم 
باید باشد
باید برای من بماند
بگذار بگویم عاشقش شده ام 
با دخترهای دوران ارشد توی کافه دور هم جمع شده بودیم. وسط خبر گرفتن از حال و روز آدم‌های آن‌روزها، صحبت از الف شد و ز به شنیدن قصه‌اش مشتاق. به زور ماجرای آن‌روزها و خط و ربط اتفاقاتش را به یاد آوردم و به شوخی و خنده برایش تعریف کردم. به آخرهای قصه که رسیده بودیم، آن‌قدر خندیده بودیم که چشم‌هایمان خیس اشک بود. فکر کردم زمان چه مرهم خوبی‌ست. الف را برده و گذاشته آن‌سر دنیا و کابوس آن‌روزها را به اسباب خنده و تفریح این‌روزها بدل کرده. چه خوب ک
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
Ehaam
Taab o Tab
#Ehaam
امشب از دیدنمان 
همه انگشت به دهان می مانند
همه خوب حال مرا 
حالو احوال  مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تابو تبم تو بتابانو شبم زیبا کن
بیا در شهر دل من پادشاهی کن
این توو این دل من هر چه تو خواهی کن
ای امان ای امان ای امان از منو حالم
وای عجب ماهی
تو چه دلخواهی
تا ابد با من بگو همراهی
عاشقی باتو دردسر دارد
دل تورا امشب زیر سر دارد
به چه شبی بگو امشب مارا می طلبی
بگو همچون من در تابو تبی در تابو تبی
تاج سرم مگ
گاهی روزها و ساعتها رو با خودت کلنجار میری و به خدا قول میدی دیگه گرفتار اون خشم کذایی نشی اما بازم با یه اتفاق روزمره می‌ریزی بهم و چه حییییف که قولت یادت میره! امان از دست نفس سرکش...
 
خدایا فقط خودت زیر و بم دلمو میدونی همونطور ک باطن این کم صبری رو برام آشکار کردی خودت هم کمکم کن تا شکستش بدم و میدونم که باهامی....
 
پ. ن. جالبه ها هر سال یه بار بروز میکنم اونم توو آبان! امسال یه کم با تاخیر آذر ماه اومدم :) 
به جهت انتقام گرفتن از امتحانات مزخرفی که شعور و ادب آدم را زیر سوال می‌برند و برای رفع خستگیِ بلغور کردن لامحاله ی علومی خشک و زمخت که نه به درد دنیایمان می خورد و نه آخرت، برای مدتی پشت پا به جزوه های غول تشنگ زده و به آغوش گرم کتاب‌های خوجگلم باز میگردم. 
امان از خرابی سیستم. امان از امتحان بعدی که لبالمرصاد است!
کاش زندگی اینهمه اجبار نبود. 
((به نام خداوند مهربان))
 
من در طواف عشقم ، حول وجود صیّاد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
جز نقش روی ماهت چیزی نمانده در یاد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
دار و ندار ِ دل را ، چشم ِ تو داده بر باد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
هرگز مباد ای عشق ، دل بی تو گردد آباد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
در سرزمین ِ احساس ، یاد تو کرده بیداد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
 

 
دلم میخواست بهش بگم کاش همه ی حماقتای عالم ختم میشد به دوزار چند شاهی، ولی استیصال تو نگاهش و فکر این که تنهایی باید جای خالی چند میلیون دوش بکشه و تازه نذاره باباش بفهمه نذاشت بگم ... ولی الان تو جایی وایسادم که دلم میخواست چندرغاز ته حسابم نبود ولی چشمای مامان میخندید، محمد سالم بود و بابا...امان از همه ی ای کاش های عالم، امان.
پ.. میگن آدمی آه و دمی ...آخ از آه این روزا.
ذکر و دعا برای امان از عذاب جهنم :
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ
غَرَامًا إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاما(پروردگارا عذاب جهنم را از
ما بر طرف گردان که عذابش سخت و شدید و پر دوام است چرا که جهنم بد جایگاه
و بد محل اقامتی است)
نگاه میکنم
به روزها
به لحظه ها
به زندگی ها
به تک تک اشیا اتاق
به پنکه سقفی نداشته ام و بادی که روی صورتم است
به صدای پرنده از دوردست
نگاه میکنم
به جای خالی ات
اما جایت خالی نیست...
گلدان گذاشته ام و دورشان را با صدف هایی که چند سال پیش از دریا آورده بودم، تزئین کرده ام
پرده کشیده ام به پنجره ام، سفید با گل های نارنجی
تیره نیست، توری است و نور از آن رد میشود
اتاقم را روشن کرده ام
من
این روزها بیشتر از هر روز دیگری کار میکنم و درآمد دارم
اما دلم خوش ن
بسم الله الرحمن الرحیماللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین و اشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ؛ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.خدایا  مرا در این روز فرمانبرداریِ فروتنان را روزی کن و قلبم را به مانند بازگشت دلدادگان گشاده گردان؛  به امان دادنت ای امان ترسناکان.
 
 
مشاهده ویدیو
 
 
 
شهرم غمگین ترین چهره رو داره
همه جا بنر و پارچه سیاه
من سعادت اینو داشتم یکبار روضه خونه سردار برم
تصور اینکه  اگه دوباره سعادت نصیبم بشه و من برم تحمل اون فضا بدون حاجی چقدر سخته
+بخوابیم اما امان از این هجوم فکرا..اما امان از حال دل خیلی از ما
شببخیر
منِ احساساتی را که می‌شناسید... منِ چشم‌های همیشه پر اشک. منِ همیشه نگران. منِ عاشق چشم‌ها. منِ مرده‌ی دوست داشتن و دوست داشته شدن. من را می‌شناسید؟
من همانم که عاشق دید و بازدیدم و لبخند زدن و دست‌ها را به گرمی فشردن. عاشق در آغوش گرفتن و در آغوش حرف زدن. عاشق بیرون رفتن و کمک کردن و قدم زدن...
اما این روزها...  این روزها جور دیگری شده‌اند. هر کدام باید دور خود حصاری بسازیم. حبابی شاید... برویم درون حباب های خود ساخته، به خودمان فکر کنیم و خودمان
بهار جدیدا وارد بازی جالبی شده و نقشهای خانه امان را تغییر داده است. خودش مادر است. پدر خانواده پسرش است. من را به چشم خواهر نداشته اش میبیند و اما .. و اما برادرش گربه ی خانگی امان است‌. بسیار ملوس و دوست داشتنی.
دقت کردین چه خانواده ی باکلاسی هستیم
+ جدای از شوخی این نوع رفتار یه بحث کاملا کارشناسانه است. اگر از دوستان کسی تحلیل مناسبی دارد خوشحال میشوم بشنوم.
دلم‌میخواد فارغ از تمام دغدغه هام بشینم درسایی که دوسشون دارم و بخونم..‌ وقت اضافه مو هم کتابای مورد علاقه ی غیر درسیمو.. برای رفتن به دانشگاه یا استخر هم هندزفریمو بذارم تو گوشم و حرفای خوب یا موسیقی بیکلام گوش بدم و تا ایستگاه اتوبوس برم.. بعدم یه مسیر طولانی مجبور بشم قدم بزنم حتی اگه هوا سرد بود و حتی اگر آسمون بارون و برف داشت..
مگه چند بار در سال پائیز و زمستون میان که آدم با فکر و خیال و دلهره بخواد پشت سر بذارشون؟
امان از تردید و دو دلی..
تقریبا یک هفته ای هست که چیکو گم شده و صاحبش  روی دیوار بیشتر کوچه و خیابان های محل عکسش را زده و برای 
یابنده یک مژدگانی خوب هم کنار گذاشته است.وقتی اطلاعیه اش را دیدم یک عکسش ازش انداختم و گفتم استوری میکنم و
پایش می نویسم: گمشدگان امروزی
اما دیدم امان از دلبستگی و گم شدن.چیکو که یک طوطی است و قطعا گران قیمت،خودکار آدمم که گم میشه ساعت ها و یا 
شاید روزها دنبالش میگردی و مدتها با ناراحتی میگی خودکار دوست داشتنیم را گم کردم. شاید دوباره بری ی
دانلود آهنگ ایهام تاب و تب
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * تاب و تب * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , ایهام باشید.
دانلود آهنگ ایهام به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ehaam called Taab O Tab With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه ایهام به نام تاب و تب
امشب از دیدن منهمه انگشت به دهان میمانندهمه خوب حال مراحال و احوال مرا میدانندگل نیلوفر من آتشی تازه بیا بر پا کن من که در تاب و تبم تو بتاب
این روزها را هیچ وقت به فراموشی نخواهم سپرداز سخت ترین دوران های زندگی ستاین قدر که حتی از شرح وقایع اش هم عاجزممحل کار یک جور و منزل طوری دیگرتنها امیدم این روزها به آیات الهی خداست که وعده داده به مجازات سخت تهمت زنندگانتنها امیدم به خداست که وعده داده به تمام شدن این دورانثبت می کنم برای یک عمر در این تاریخ23/06/1398 
 همه چیز همان طور است که بود، حتی کمی بدتر، بدترش از این باب که امروز خبر دار شدم  ظرف کم تر از بیست روز باید طرح پروپزالی را بدهم که فکر میکردم حداقل سه ماه برایش وقت است، حالا باید شبانه روز بنشینم که کار را برسانم. اولش که شنیدم کمی شوکه شدم ولی خیلی زود تر از آنچه که فکرش را میکردم دست و پایم را جمع کردم، نقشه مسیری که باید بروم را روی کاغذ پیاده کردم و در همین فرصت اندک  دو پله از دوازده پله ی تعریف شده را هم پشت سر گذاشتم، هر چند کارهای ساده
خیلی چیزها قرار بود ،بنویسم
ولی حالِ نوشتن ندارم. اوضاع روبراهه. این منم که روبراه نیستم! آن‌هم موقعی که باید روبراه باشم. ولی ظاهرم که روبراه است، همین کافی‌ست برای آنهایی که همین‌قدر از من می دانند.  این‌روزها ذهنم توی جاهای دور می گردد. جاهای خیلی خیلی دور! دور ولی نزدیک. خودم را به امان خدا سپرده‌ام، خدا را هم به خودش..منتظر اتفاقی هستم که خیلی زودتر از تصورم می‌افتد، اتفاقی که یک‌بار تمام و کمال متلاشی‌ام کند و خودم را  برای همیشه به
دانلود آهنگ جدید ایهام به نام تاب و تب
امشب از دیدن من همه انگشت، به دهان میمانند
همه خوب حال مرا حال و احوال، مرا میدانند …♪
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تاب و تبم تو بتابان، و شبم زیبا کن…♪
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
بیا در شهر دل من، پادشاهی کن
این تو و این دل من هرچه، تو خواهی کن …♪
ای امان ای امان ای امان، از من و حالم
وای عجب ماهی تو چه دلخواهی تا ابد با من، بگو همراهی
عاشقی با تو دردسر دارد دل تو را امشب زیر، سر دارد …♪
دانلود آهنگ ج
دانلود آهنگ گروه ایهام به نام تب و تاب
دانلود آهنگ بیا و در شهر دل من پادشاهی کن این تو این دل من هر چه تو خواهی کن به نام تب و تاب با صدای گروه ایهام همراه متن ترانه و بهترین کیفیت
متن آهنگ تب و تاب گروه ایهام
♬♬♬
امشب از دیدن من همه انگشت به دهان میمانند همه خوب حال مرا حال و احوال مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا بر پا کن من که در تاب و تبم تو بتابان و شبم زیبا کن
♬♬♬
بیا و در شهر دل من پادشاهی کن این تو این دل من هر چه تو خواهی کن
ای امان
روزها مظلوم نیستند؟ به نظر من چرا. بیشترشان فراموش می‌شوند. چند روز
تکراری و عین هم باید بگذرد تا یکی در این میان، بشود روزی که درش دانشگاه
قبول شدی، عاشق شدی یا عزادار شدی؟ اصلا در مجموع، چند روز از یک زندگیِ
شصت‌ساله یاد آدم می‌ماند؟ هرچند اگر عمر به شصت برسد سال‌ها و دهه‌ها هم
احتمالا گم می‌شوند. من فعلا دلم به حال روزهایم می‌سوزد که چطور تلف
می‌شوند و از یادم می‌روند. از طرفی هم خوش به حال ما، که هر فکر کوتاه و
هر خواب ناخوشی را
(این‌ها همه موقت است، پاک می‌کنم.. عجالتا می‌نویسم بلکه راحت‌تر بگذرد زمان)
هنوز کامل از خواب بیدار نشده بودم... که پیام اومد از... 
دوباره صداها تو سرم چرخید... 
میدونی سنگ که نیستیم، بی تفاوت بگذریم... درد داره این روزا... شاید این تصمیم با اینکه شبیه یک مهلکه واقعیه، بهترین تصمیم بود... جلز و ولز کنیم هی که چی بشه؟ 
کاش واقعا به قول اون دوستمون درست شه همه چی... 
کاش ما دووم بیاریم تا اون روز...
هعی... امان از این چرخش بی رحمانه روزگار...
امان از‌خود
عرضم به خدمتتان که دیشب بالاخره پس از روزها اینترنتمان وصل شد. خدا ما را از اینترنت ملی بی ارزش حفظ نماید. همگی بلند بگویید آمین. باشد که از بالای سر یکیمان مرغ آمین در حال رد شدن باشد.
 صبح با تکه ای از آهنگ حجت از خواب بیدار گشتیم، ناخوداگاهمان شنگول است و هنوز دست بردار نیست. حجت همچنان در پس زمینه مغزمان می خواند : «پر کن از هوایت قفسم را»...  احتمال شورش و آشوب در مغز مبارک می رود.  
روایت است که:«الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم: حکومت م
یا مهربان ❤️سلام عزیزان❤️❤️این روزها حال دلتان چطور است ؟این روزها خیلی ها تراز امیدشان یک طرفی شده است .این روزها دروغ زیاد می شنویم .دروغ تلویزیونی ،دروغ تلگرامی اینستا گرامی ،دروغ های کوچه بازاری و..ذهن باید راست باشد تا دروغ در آن اثر نکند .اگر ذهن ما کاغذی و سبک باشد در گردباد دروغ به فنا می رود و حتی بدتر این که خودش اعتیاد پیدا می کند به شنیدن دروغ های بیشتر .گمشده همه ما یک کلمه است و آن" ایمان" است .در این فرصت مغتنم ماه رمضان به حبل
چرا مشاوره کودک لازم است؟
تجربه های بالینی و آموخته های متعدد،این باور را در من انگیخته است که کودک بدون مساله وجود ندارد.بنابراین یک خانواده خوب باید بتواند به نحوی شایسته مسائل فرزندان خود را حل کند و در مواقع لزوم بتواند از بهترین مشاوره کودک کمک بگیرد.
امروزه نوع تربیت و مدت زمانی که پدران و مادران صرف رسیدگی به مسائل و مشکلات کودکان خود میکنند،اشکارا نسبت به 40 سال قبل فرق کرده است.این روزها کمتر با بچه هایی برخورد میکنیم که به امان خد
قطرات باران صورتش را نوازش میکرد.
غم در صورتش و شانه هایش سنگینی میکرد.
نمی دانست چه چیزی را آرزو کند.
بودنش را؟ یا نبودنش را؟ 
قلبش سوز می‌کشید و نفس هایش بند شده بود.
چه سرنوشت عجیبی.
از خدا می‌پرسید،
آیا باید در این وضعیت شکر کرد؟!
اگر شکر نکنم شاید بابت نا شکری‌ام زندگی‌ام عوض شود و این سیاهی اندکی رنگ سفید بر خود بگیرد.
 
بغض و امان از افکار پر از درد 
امان از حسرت هایی که دلیل مرگش میشوند..
آه از این حال عجیب که تمامی ندارد...
 
 
 
امان از دست سیگنال. امان. به سختی میتونم برم سمت این درس. استادش هم کمی تا حدودی برام بار روانی ایجاد کرده. از دست سیگنال به هوش مصنوعی که بیشتر بهش علاقه دارم پناه میبرم.
درد سیگنال رو با هوش تسکین میدم. و سیگنال رو بین خوندن هوش مصنوعی به خورد خودم میدم... و عین یه مادر دلسوز میشینم پای خودم که یاد بگیره سیگنال رو...
 
#بهوقتاینروزا
آقا این روزها هر جا میرم صحبت از نجفی و میترا استاد است. جامعه عوام زده و نیازمند هیجان و سوژه برای کنجکاوی دقیقا به خواسته اش رسیده و خبر داغ همین است: قتل یکی توسط اون یکی.
چه خبرها و رویدادهای مهمی که در پس این خبر داغ سوختند. در همین روزها چند کولبر در غرب کشور کشته شدند، سیل در چند نقطه کشور خسارت به بار آورد و ...
مین استریم لزوما حقیقت را نمی گوید
Main Streem
بااشک دیده شوید این کربلا جهان را/پاکیزه میکند او حتی رخ نهان را/کارحسین وزینب درعرش دلربایی/بخشیده سوی شیعه گنجینه امان را/درگلشن محبت یاران او ولایی/این زمزم ولایت نوراست آسمان را/هرگریه ای برایش تیری است سوی دشمن/آماده کرده دائم هریاراو کمان را/سخت است بهرشیعه از نینوا شنیدن/وقت وداع یاران ازحجت عیان را/سرهابریده گشته برنیزه ها بلنداست/آنجا شهید عاشق تقدیم کرده جان را/زینب درآن بلندی با مرگ دست وپازد/دیده است شمر کافر بالشکربدان را/این
در چه علیکی از سلام منیبه هیات کدام دل ِ تنگیکه دلتنگی ام ... امان ـ امانسلامت که می کنم دور می گیرد سرمعلیک که می دهییا مقلب القلوب تلوزیون به شمارش معکوس می افتدتحویل که بگیری، سال تحویل شدهتلویحا اعتراف می کنملبخندی روی لبهایم جوانه زدهو با همین سرعت انتشارپای تمام ویروس ها در گل جا خواهد ماندگل و بلبل می شود جهان امابه معجزه لبخندت و نیمی از سلاح های جهان از کار می افتدنیمه ی محرم نزدیک استو من دل سونامی زده ام برایت سینه می زندنذر کرده ام
معلم علوم اجتماعی چهار سال دبیرستانم را خیلی دوست داشتم. خانم جعفری محبوب نبود. خیلی از هم مدرسه ای هایم او را به سخت گیری می شناختند اما من جور دیگری دوستش داشتم. او هم مرا دوست داشت. آن سال ها برخلاف الان برونگرا و اهل گپ و گفت و خنده و شوخی بودم. همین می شد که احتمالا تا از چیزی ناراحت می شدم همه می فهمیدند. روزهای سوم دبیرستان بود که در حیاط مدرسه به مریم گفتم که به پوچی رسیدم. مریم خندید. من هم الان به آن روز و آن حرف می خندم. چه می دانستم پوچی
چند بار باید یک اتفاق به شکل های متعدد در زمان های مختلف رخ بده تا من بفهمم جای درستی نیستم. امروز با یک ماه پیش حالم فرق داره همه ی یک ماهه گذشته تلخ گذشته. هرشبی که به خواب رفتم امید داشتم صبح بیدار شم و بگم چه خوابی بود خداروشکر که خواب بود... دریغ! امان از نشونه ها... هر بار خواستم نادیده بگیرمشون چنان قد کشیدن وسط زندگیم که من موندم و ناباوری.
می دونم باید خوب باشم خیلی خوب تا از پس این روزها هم بر بیام و یک روزی فقط یک خاطره محو ته ذهنم بمونه. م
بسم الله الرحمن الرحیم ./
و اما بعد ...لبخندت نم ِ باران دارد !« خداوندا مرا بپذیر ِ »دم آخر را در سینه کاشته ایم
به شوق همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود !که رگبار ، لحظه ایستگل آلود و بی ثمر !آرام می باریم به شوق جوانه ای ...خداوندا مرا پاکیزه بپذیر ...بسان لبخندی ... این روزها که میگذرد سخت !این روزها که میگذرددرد !این روزها که میگذردبغض !این روزها که میگذردنه !این روزها که نمیگذرد ...بودنت امن نبودنت ایمان و میان این دو یق
همیشه از گرما متنفر بودم و هستم ! انگار که من برای گرما متولد نشدم ! البته فکر میکنم کمتر کسی وجود داشته باشه که عاشق گرما باشه . واقعا کسی هست که دیوونه وار عاشق گرمی هوا باشه و باهاش عشق کنه ؟ من که فکر نمیکنم ! 
من دیوونه وار عاشق هوای سردم ! اینکه میگم دیوونه وار یعنی ترجیح میدم زیر برف و بارون و بهمن و تگرگ باشم و بمیرم تا گرما و آفتاب و ... 
مسئله گرما فقط دمای هوا نیست بلکه برای غذا ها هم هست! مثلا ترجیح میدم یه غذای مونده ی سرد داخل یخچال رو بخ
امیر، از اون دسته پسرهای کم سنِ به شدت جذابه - حداقل برای من -. از اون دسته پسرهایی که چخوف و هدایت می خونند با صدای دورگه و خسته، و امان از صداش، امان. تا نیمه شب، می شه باهاش درباره ی شعر و کتاب و س.کس حرف زد، بدون ذره ایی حس بد. می تونی درباره ی هر اتفاقی باهاش صحبت کنی، بدون این که قضاوتت کنه، شماتت کنه و کلاغِ یک کلاغ و چهل کلاغ بشه. دوستش دارم، موهای پریشون و حلقه حلقه ی خرماییش رو دوست دارم، از این که سایزها و سانتی مترها از من بزرگ تره و حس غر
به نام او...
چند وقته که ذهنم جمع نمیشه و از پراکندگی رنج میبرم که هر چند اون هم عالمی داره واسه خودش!
امشب مهمون داشتم و امان امان اماااان!!
قبل اینکه مهمون های اکی بدن که میان؛ میخواستم برم سینما تنهایی و با این ترسم مقابله کنم ولی خب نشد!
این روزا که زودتر اومدم تهران و بیکارم؛خیلی فکر کردم به خیلی چیز ها!
خیلی جیزا خوندم خیلی چیزا گوش دادم
خیلی حس های یهویی درونم به وجود میاد!همون حس هایی که سعی میکردم نبینم و بعد خودشون میان جلوی چشمم و مجبور
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
دائما به یادش هستم. غذا درست می‌کنم و می‌گویم چطور می‌تواند غذا درست کند؟ سحری و افطار می‌خوریم و به او فکر می‌کنم. هنگام خرید کردن و بیرون رفتن هم. تا وقتی گیر بیاورم و از کاری فارغ شوم، از ته ذهنِ شلوغم خودش را می‌کشاند جلو تا بیشتر فکر کنم. به اینکه در دلش چه می‌گذرد حالا که شوهرش نیست؟ خانه‌شان را هزار بار در ذهنم تجسم کرده‌ام. اتاق‌ها، آشپزخانه، هال؛ مبل‌ها و صندلی‌ها و حتی هودی که دیگر برای سیگار کشیدن شوهرش روشن نمی‌شود. حتی به ب
از گورخر پرسیدم 
آیا تو سیاه هستی با خط های سفید .... 
یا که سفیدی با خط های سیاه ؟؟
و گورخر از من پرسید 
آیا تو خوبی با عادت های بد 
یا بدی با عادت های خوب ؟؟
آیا آرامی اما بعضی وقتها شلوغ می کنی 
یا شلوغی بعضی وقتها آرام می شوی ؟؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین می شوی 
یا غمگینی بعضی روزها شادی ؟؟
آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب 
یا نامرتبی بعضی روزها مرتب ؟؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید... 
دیگر هیچوقت 
از گورخری درباره ی خط روی پوستش 
نخواهم پرسید...
  
شباهنگ جان دُردانه بیان ،  لطفا امان بده قبلی ها رو بخونیم بعد به رگبار ببند
از تو بعیده اصلا این شکلی پست ها رو قربانی کنی
باور کن من به زور تونستم ۶ تایی اول رو دست و پا شکسته بخونم :|:))
آفرین فرزندم ، آروم آروم بخدا هنوز عید نشده و نمیشه ؛)
رفتیم یه پارکی کنار پل واشنگتن...
یه خانواده بزرگ عرب بودن...با کلی بچه و اهنگ عربی و ... همه محجبه و خیلی عرب...بچه هاشون رو با زبون عربی صدا میزدن...یالله....فارس...
باقی پارک هم یهودی بودن...یهودی خیلی خیلیییی یهودی....
همه مردا و زنا با پوشش یهودی...با کلی بچه...
هر بچه خارج از قنداقی هم شدیدا سبک بزرگسالای یهودی روش اجرا شده بود....
زنا همه با کلاهای کوچیک رنگی و پیراهن های تا زیر زانو...
مردا همه موهاشون رو از ته زده بودن الا خط ریش...خط ریشای خیلی بلند...ب
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
سالها پس از انتظار این روزها که جز گذشته ای در آینده نیستند، در زمان حال، می پرسی از حال و روزم.
من آن روزها منتظر تغییر بودم و هیچ. تو دیگر دنبال چیز تازه ای نباش. هر بار به ناچار و بیشتر به اختیار، عقب رفتم و قدم های وارونه ام خوب از پس ویرانی خویشتنم بر آمدند.
ادامه مطلب
من بعضی روزها که درد کمتری دارم خوشحال و سرحالم و میگم و میخندم و بعضی روزها که حالم خوب نیست و درد دارم بی حوصله آروم و ساکتم بعد بخاطر همین موضوع یکی از بچه های شرکت " ایمان " بهم میگه تو مواد میزنی همیشه از یه جا برو بگیر که سرحال و شاد باشی
امام باقر(علیه السلام):خداوندعزوجل سه خصلت به مؤمن بخشیده است:عزت دردنیاودین, رستگاری در آخرت و ابهت دردلهای جهانیان.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):مؤمن نزدخدا گرامی تر ازفرشتگان مقرب اوست.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):برتوبادبه فراگیری علم. هماناکه علم دوست مؤمن است وبردباری وزیراو و عقل راهنمایش وعمل سرپرست او و رفق ومداراپدراو وملایمت بادیگران برادر او و صبرسپاهیان او است.
امام صادق(علیه السلام):مؤمن ازآن جهت مؤمن نامیده شده است که ازع
بارها شده روزهایی رو در زندگی داشتم 
که گفتم ای کاش زودتر بگذره راحت شم
روزهایی که از خدا خواستم زودتر تموم شن
اما
بعد که زمان گذشته
از اون روزها بیشتر یاد کردم و حسرتش رو خوردم
دیدم که اون روزها زندگیم رو عوض کرده
خیلی چیزها یاد گرفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم ...
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم...
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
 
 
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
این یک هفته که مشهد بودم ...نه نوشتم...نه خوندم...نه هیچی...!
حالا یه عالمه کتاب هست...یه عااالمه ورقه سفید و خالی و یه من ...!به امام قول دادم ازش خواستم کمکم کنه ...که کتابمو تا آبان تموم کنم...
این هفته نرسیدم به بروز شده ها سر بزنم امروز ...حتمااااا...
خوابم بند نمیاد از این ور میوفتم ...اون ور ...تو ماشین گردنم بدجووور گرفته ...و با یه خواب طولانی مدت متوجه شدم دیگه نمیتونم تکونش بدم ...امان از تنگی کانال نخاعی ‌‌...اه!
بعد از ظهر شروع ترم جدید زبانه ...خدا ک
با عرض سلام و آرزوی روزهایی سرشار از سلامتی، نشاط و امید برای همه ی شما بزرگواران
 این روزها اخبار کرونا داغ تر از هر خبر دیگری است و خواه ناخواه ذهن همگان درگیر این موضوع شده که "چگونه میتوان در مقابل این بیماری از خود و خانواده و عزیزانمان محافظت کرد؟"
در کنار همه ی پیشنهادهای پیشگیری کننده شامل رعایت بهداشت و تقویت ایمنی بدن، یادمان نرود سلامتی نعمت بزرگ خداست و بازیافتن آن هم به دست خود اوست.
پس خدای مهربان را به سبب همه ی نعمتهای ارزشمند
                          بسم الله الرحمن الرحیم
تکلیف:به نظر شما پناهگاه سوره ناس چگونه است؟
به نظر من پناهگاه سوره ناس میتواند شبیه وضعیت فردی باشد که کسی در حال تعقیب او به قصد صدمه زدن است و ان فرد به جایی شبیه هزار تو میرسد در ابتدای هزار تو یه دفترچه راهنما است که نشان میدهد چگونه میتوان به مرکز هزار تو رسید. ان فرد با استفاده از دفترچه خود را به مرکز هزار تو نزدیک میکند و هر چه قدر نزدیک تر شود از شر ان کسی که تعقیبش میکرد در امان بیشتری خواه
 
شب است و سرما و خستگی و گاه بی نظمی. اما جمعیت انگار از دل زمین می جوشد و فوران می کند.
زلزله که می آید مردم بیرون می ریزند برای آن که در امان بمانند. این بار مردم ساعت هاست که از خانه بیرون زده و آواره بیابان های اطراف جمکران شده اند، از سوز سخت سرما در امان نیستند، راحتی و آسایش را رها ساخته و سر پا ایستاده اند در استقبال از پیکر سوخته قهرمانی که بک عمر به پایشان ایستاد و اسوه عزت و غیرتشان بود.
قم امروز رنگ قیام داشت. فریادها نغمه انتقام بود.
سبک زمینه حضرت زهرا(س)---------------------------تو کوچه غم نصیبی،مادر و طفل غریبیدارن مـیرن سمـت خونـه  باروی نیـلـیحسـن  داره  ورده  زبــونکجایی بابا شد نیمه جونمـادرم از ضـرب سـیلی وغـریبـی تـو ، تـو شهرمون((  امان از غریبی(۳) وای  ))

با یـه قـد خمیـده ، با رنـگ روی پریدهخونه رو جارو میزنه،به دیوار تکیه میدهزیـنـب می بینه مـادرشوبا دست میگیره پـهلوشوچنددفعه توی خونه دیدهمی گیره از علی رو شـو((  امان از غریبی(۳) وای  ))


تو تاریکیه دل شب ، پیچیده صدای
این روزها کسی فیلم ِ زندگی‌م را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیده‌اند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
{منبرک و دلنوشته مهدوی - شماره 40}
 
امان از ما....
 
آیت الله بهجت میفرمود: اگر در اتاق در بسته ای باشیم و بدانیم قدرت بزرگی (مثل آمریکا) پشت در ایستاده و سخنان ما علیه خودش را میشنود و به موقع علیه ما به اجرا میگذارد، چقدر مواظب سخنان خود میشدیم؟ پس چرا حال ما نسبت به امام زمان چنین نیست؟
انگار چون میدانیم امام مهربانمان، در پی تلافی بی محبتی های ما بر نمی آیند، اینگونه غافلانه زندگی میکنیم. چقدر خود خواهیم ما! گیرم که رحمت بی منتهای حضرت مانع غض
فکر کردن به مرگ خوب است...
این روزها انگار نزدیک‌تر هم شده است...
ذهنم مدام پر از سوال می‌شود...
روزی که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت می‌شوند...
چه ویژگی از من در ذهنشان می‌ماند... مرا به چه چیزی یاد می‌کنند...
این‌ها به کنار...
اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت...
من جوابی برای سوال‌های خدا دارم...
و خب هزار جور فکر دیگر...
دانلود آهنگ وای عجب ماهی تو چه دلخواهی (ایهام)
Ahang vay ajab mahi to che delkhahi az Ehaam
دانلود آهنگ وای عجب ماهی تو چه دلخواهی (ایهام)
امشب از دیدن من همه انگشت به دهان میمانند
همه خوب حال مرا حال و احوال مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تاب و تبم تو بتابان و شبم زیبا کن
بیا در شهر دل من پادشاهی کن
این تو و این دل من هرچه تو خواهی کن
ای امان ای امان ای امان از من و حالم
وای عجب ماهی تو چه دلخواهی تا ابد با من بگو همراهی
عاشقی با تو دردسر دارد
بسم الله

دعای روز پانزدهم
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَخدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسناکان
ادامه مطلب
تقویم شیعه
نهم محرم (تاسوعا)
۱- محاصره‌ی خیمه‌ها در کربلا
امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه و لشکری که برای آن‌ها جمع شده بود خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.
۲- آمدن امان‌نامه برای فرزندان ام الب
روضه و نوحه گوش میدهم و میرسم به یک بیت:حسین سرباز ره دین بُود/عاقبت حق طلبی این بُودو کلمه حق بارها و بارها و بارها تکرار میشود در ذهنم...کلمه‌ی آشنایی بود با یک پسوند دیگرمثلا حق گراییکلمه ای که جزو اتفاقات سفر اخیرم محسوب میشود ،یادگار مقر ، صفحه اول دفترچه ام نوشته شده ، کلمه ای که به عنوان ویژگی گفتند یادداشتش کنم ، کلمه ای که گفتند باید برایش دنبال جواب باشم و کلمه ای که برایش راهکار ارائه دادند...آخرین باری که رفتم مقر پیشنهاد همکاری دا
تکان تکانمان می دهند و با بلا اضلاعمان را در هم می پیچند...غربالمان می کنند با مرگ و  انقباض و دردی  است که با برچیدن بساط تشییع و ترحیم به روحمان وارد می کنند
آمپول فشار به روحمان زده اند و تا صبح باید توی اتاق درد راه برویم و ورزش کنیم
سحر این روح پابماه نوزادی در بغل  خواهد داشت
اسمش را چه بگذاریم؟
 فردا که درد زابمان تمام شد آیا لذت  و مسئولیت مادری خواهیم داشت؟
 اسمش را چه بگذاریم؟
دنیای جدید بر ما طالع شده است .بیدار شده ایم آیا....بین الطل
بنام خالق عشق
دعای روز پانزدهم
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَخدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسناکان
پاییز جانم
میبینی که چقدر دیوانه شده ام؟
این روزها کسی را ندارم
کسی را ندارم که با او حرف بزنم
که پیشش درد دل کنم
این روزها کسی به حرف من خسته گوش نمیدهد
من بی اعصاب
کسی نیست که گوش جان بسپارد به من
همه در فکر غم خودشانند
و من نیز در فکر غم آنان
آنقدر دیوانه شده ام که هر روز با خودم حرف میزنم
و هر ثانیه
و هر لحظه
من با ماه حرف میزنم
با دلم حرف میزنم
من با آسمان حرف میزنم
من حتی با تو نیز حرف میزنم
و با برگ هایت
و با بارانت
آخر کسی به حرف های من گوش نم
این روزها میزهای دو نفره حالشان خیلی خوب نیست چشم انتظاری می کشند برای لحظه لحظه های با هم بودن هامان؛حالا راه دوری نرویم نمی گویم دوتا عاشق پشتشان بنشینند همین با رفقا نشستن ها پشت شان، یک هات شاکلت (شکلات داغ) سفارش دادن ها و لحظاتی در کنار هم خندیدنباور کنید این روزها حتی این میزها که جنس شان از چوب است دلشان برای مان تنگ‌شده چه برسد به ماها که آدمیم❤️الهی حال دلتان خوش.پ.ن: ما که این روزها خانه نشینیم و الحمدلله  این روزها هم میگذره و ما
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغض‌های دوران کودکی رو تجربه می‌کنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنی‌بودن و فهمیده‌نشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم می‌کرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدم‌های جوون سابق. بغض گلوم رو فشار می‌ده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
 هر بار که به اشتباه شوقی در دلم رشد می‌کنه و می‌میره، یه جون از جون‌هام کم میشه. یه کم اشک می‌ریزم و سعی می‌کنم قوی باشم. امان... امان...
 
+ ظهر که از خواب بیدار شدم، بین خواب و بیداری، تو حالتی که واقعا نمیدونم خواب دیدن بودن یا خیال کردن یه صحنه هایی که بی‌اندازه براشون دل‌تنگ بودم رو میدیدم. صحنه های دلگرمی. هر چی که بود خیلی واقعی بود.
 
++ فکر کردن به هر گذشته‌ای برای من سخت و دل‌گیره. و احتمالا تا آخر عمر همین خواهد بود. کاش می‌تونستم برگ
یک ضرب المثل چینی می گوید: «اگر بیماری در معده نباشد بیمار نمی میرد». این ضرب المثل ساده اهمیت و ارزش ارگانی به نام معده را نشان می دهد.
 متأسفانه همه ما عادت هایی داریم که به بدن آسیب می زند و معده نیز از این آسیب ها در امان نیست. این عادت ها باعث بالا آمدن اسید معده، دل درد، زخم معده، سرطان و غیره می شود. اما می شود با تغییر عادت های بد از بسیاری از این مشکلات در امان بود.پرهیز از زیاده روی در مصرف قهوه و شکلات سیاه و زیاده روی نکردن در مصرف غذاه
#_ارتباط_و_انس_با_امام زمان (عج)_4
2- ارتباط معنوی: بی شک ارتباط معنوی(انس) با امام زمان (عج) بدون شناخت و معرفت امام حاصل نمی شود.معرفت امام ،امان از ضلالت و گمراهی وموجب تقرب به خداوند متعال و ترقی و کمال نفس است و طبق روایات بدون معرفت امام و ولی امر هیچ طاعت و عبادتی مقبول نیست.
تاکیدبرشناخت امام در روایات :روایت در این معنی بسیار است،از جملهاز حضرت زین العابدین (ع)روایت شدهاست که فرمودند:
لوْ أَنَّ رَجُلاً عُمِّرَ مَا عُمِّرَ نُوحٌ عَلَیْهِ
سلام دوستان.....یهو دلم خواست از چیزی بنویسم که بالاخره دریک فرصت مناسب عملی شد....یادتون این پست( امان از دست تو....امان از دست من ) رو؟
خب بالاخره بخت بامن یار بود و شب تولدش یهو تو ذهنم پااااپ،این فکر دراومد که تبریک بگو و سوتفاهم هارو با خرف زدن برطرف کن که خیالت راحت بشه....
و همینکارو کردم....اولش یکم تودلم خالی شد ولی بعدش گفتم با اراده و انجام بده اینکارو...شاید فردا دیگه چشمهات رو به سقف باز نشه...والااا...کی از فردای خودش خبر داره؟....
خلاصه گفت
خدای خوبم 
خدای مهربانم 
من تو را تو همین وب کوچکم بارها صدا زدم و جوابم رو با مهربونی به شکل خودت بهم دادی و بنی رو سر راهم قرار دادی 
خدا جونم..
این روزها بدجور به کمکت نیاز دارم ...
خیلی حس بی کسی بده نزار اون حس بهم غلبه کنم...
خدایا میدونم اولین کس زندگیم تویی دومی خودمم و سومی بنیامینم 
ولی تو که تو دلمی، ایکاش یه جوری بودی تکونم میدادی می گفتی چنور من کنارتم، میدونم کنارمی ها ولی کمی درکم پایین هست یادم میره 
دومی هم خودمم که تازگی ها یاد گر
بااشک دیده شوید این کربلا جهان را/پاکیزه میکند او حتی رخ نهان را/کارحسین وزینب درعرش دلربایی/بخشیده سوی شیعه گنجینه امان را/درگلشن محبت یاران او ولایی/این زمزم ولایت نوراست آسمان را/هرگریه ای برایش تیری است سوی دشمن/آماده کرده دائم هریاراو کمان را/سخت است بهرشیعه از نینوا شنیدن/وقت وداع یاران ازحجت عیان را/سرهابریده گشته برنیزه ها بلنداست/آنجا شهید عاشق تقدیم کرده جان را/زینب درآن بلندی با مرگ دست وپازد/دیده است شمر کافر بالشکربدان را/این
امان از غفلت و جا ماندن
یک بسیجی شب عملیات ازگردان جدا افتاده بود ومیگفت گردان گم شده.گردان گم نشده بود اوگم شده بود.خدایا نشود اینکه خیل عشاق وفداییان ولایت بروندو ماجا بمانیم وفکرکنیم که آنهاگم شده اند،غافل ازآنکه آنان به مقصد رسیده وما جا مانده ایم.
 
کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش
کی رسی ره زکه پرسی چه کنی چون باشی
 
سلامتی ولی امرمسلمین جهان صلوات
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
#تلنگر
مولای من! این روزها همه دست و پایمان را گم کرده ایم؛ زمین و زمان را به هم می دوزیم تا اطلاعات کافی از این بیماری نوظهور ( #کرونا ) کسب کنیم، تا شاید از مبتلا شدن مصون بمانیم.
برای ایمنی از آن همه کاری می‌کنیم؛ در خانه می‌ مانیم، حتی اگر به بهترین مهمانی دعوت شده باشیم. با هرکسی معاشرت نمی‌ کنیم؛ از ترس آلودگی، دیوانه وار دستانمان را بارها می‌ شوییم و...
مولای من! کاش کمی از این همه اضطرار برای در امان بودن از این بلای دنیایی را، برای آمد
از آخرین باری که نوشتم خیلی خیلی میگذرد و این یعنی دلم نخواسته بالای پایین این روزها یادم بماند. هر چندحافظه ی قوی دارم، در واقع باید بگویم حافظه ی خیلی خیلی قوی دارم، یاداوری جزییات هر حادثه تلخ و شیرین تا یک جایی خوب است، بیشتر که بشود میشود مایه ی عذاب و من این روزها در این عذاب لعنتی غوطه ورم ...
چند روزیست به هر جان کندی که شده خودم را مجاب کرده ام بنشینم سر کار...از این رخوت رخنه کرده در تار و پود لحظه هایم بیزارم.
حسین درخشان  قطعه و ساعت خر
این روزها برای منعجیب خبرهای تلخ و شیرین بهم گره خوردهعجیب حال خوب و بدش در چرخشه... میتونه همون وقت که اشک راه پیدا میکنه( برای منی که گریه نمیکنم)، همون حوالی جوری حالم خوب شه که خیلی وقت بوده تجربش نکردم...این روزها عحیب داره بزرگ میکنه هممونو..کاش واقعا اخرش دیگه ادم سابق نباشیم
بسم الله

دعای روز پانزدهم
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَخدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسناکان
ادامه مطلب
می‌دانم دیر می‌رسی.
همین روزها که سال‌ها می‌گذرند، نگاهی به در می‌کنم، نگاه به دیوار و قاب‌های خاک خورده. گاهی در آیینه، سایه ای سالخورده.
قسم به نادانی‌ام، به نیمه‌ی بازمانده از گذشته‌ام، به حال. وزنه‌ی این روزها چه سنگین روی سینه‌ام جا خوش کرده است. اتفاق‌هایی که دقیق به خاطر نمی‌آورم سرم را به دیوار می‌رسانند. آنچه خاطرم هست، اما... به دستهای خالی‌ام اشاره دارند. به این که نیستی.
ادامه مطلب
امروز در پاکت می نویسم:
این روزها به نظر هرچه می نویسم از آذر است! اتفاقات و روزمره ها بسیار است اما،
هیچ کدام انگار ارزشی به قامت ماهِ زیبای آسمانم را ندارند ...
سنگ،کاغذ،قیچی! این بازی را به بهانه ی عاشقی کردن ساخته اند، صدایش را هم در نمی آورند!
قانون بازی ساده است ...
وقتی می بازی دلبرت با خنده و ذوق، با کمی تردید، ضربه ی آسوده ای به صورتت می زند!
و آن لحظه که بُردی، بوسه ای روانه پیشانی اش میکنی ...
خاطرات پارک لاله جین و آرامشِ سد شهناز آنقدر نا
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!
دو هفته دیگه امتحان دارم و روزی ۲۵ ساعت می خوابم.
خیلی ناراحتم که چرا اینقدررررر می خوابم
خواب سنگین ها
ازونا که خواب هم میبینم
 
روزها در کنار  اینکه خیلی دارن تند میگذرن اما اصلا هم نمیگذرن. تمام ثانیه های دنیا جمع شده توی هر دقیقه ولی تا چشم بهم میزنم هم شب شده.
متناقض بعیدی شده این روزها
 
+عنوان آقای قمیشیِ جان
                                                                  جهت دفع بلا: آیه 128 سوره توبه((64))
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را در فرائض و نوافل بخواندالله اورا از آمنین روز قیامت بر انگیزد و او را الله در زیر عرش خود سایه دهد واورا آسان محاسبه کند و کتابش را به دست راستش بدهد وهرکه شب جمعه بخواند الله به هر حرفی ثواب آزاد کردن صد بنده به او بخشد و هفتاد هزار ملک برایش آمرزش خواهند والله او را بیامرزد
وهرکه بخواند در بهشت خان
امان الله خان پسر امیر حبیب الله خان در سال 1892م تولد یافت. بعد از فوت پدرش در فبروری سال 1919م به سن 27 سالگی عهده دار سلطنت شد. امان الله خان در مکتب حربیه درس خواند، به مسایل اردو و امور نظامی از نزدیک در ارتباط بود...
ادامه مطلب
رفته بودیم برای افتتاح حساب وام ازدواج، آقای بانک دار پرسید قبلا اینجا حسابی نداشته اید؟ گفتم : نه! فرم افتتاح حساب را داد دستم . پر کردم. تحویلش دادم.
اطلاعات را که وارد سیستم کرد گفت شما قبلا اینجا حساب داشتید! دوباره گفتم : نه! مطمئنم که نداشتم. 
گفت: سال فلان، از طرف مدرسه فلان! 
شوکه شدم! اسمِ مدرسه ابتدایی ام بود، یادم افتاد که آن سال برای همه بچه ها حساب باز کردند و یک کارت دادند دستشان. یادم نبود، اصلا! اصلا!
مامان آه کشید و گفت: امان از آن ر
سلام والی شهر قلبم .دیشب درب شهرتو باز گذاشته بودی ..نگهبانهای دروازه ی شهر  بخواب رفته بودند .حواست به شهرت هست ؟ سر دیوارها کماندارهارو مرخص کرده بودی ؟!! صدایجارچی نیمه شب رو نشنیدم ! کسی نگفت " اسوده بخوابید ...شهر در امن و امان است !"دیشب شهرت در امن و امان نبود ؟ !!!کجا رفته بودی  که ملازمان از غیبت چشمان بیدارتو  نه بیدار بودند و نه جار زدند و نهکمان بدست گرفتند ؟؟حواست به شهرت نیست عزیز...حواست به شهرت نیست .!!!!
گالریِ موبایل چیزِ خیلی مزخرفی‌ست. بعضی وقت‌ها (به خصوص حالا که نت نداریم و توی پادگان سر می‌کنیم) آنقدر حوصله‌مان سر می‌رود که مجبور می‌شویم خاطراتمان را از طریقش مرور کنیم. و امان از خاطرات. امان از روزهای خوبی که رفتند و نماندند و فقط یک فایل جی‌پی‌جی برایمان گذاشتند با کمتر از ۱۰۰مگابایت حجم! اما همین فایل ریز دمار از روزگار آدم درمی‌آورد. جوری که مطمئن می‌شوی هرچه بشود «من یادِ تو می‌افتم»
+ یادگاری از کاپیتانِ تیم.
‌‌
از ۲۵ آبان به این ور ما شده‌ایم ملت نفرین شده. روزها با نگرانی از اتفاق تازه نخست خبرها را چک می‌کنیم و بعد چشم‌ها را می مالیم که زنده‌ایم؟ درد جزء جداناشدنی ملت ما شده. توی خیابان گلوله بر سر و پا و سینه، توی هواپیما سقوط، توی اتوبوس پرتاب به قعر دره... این چه نفرینی‌ست؟
این بدبختی و نکبت مگر جز زندگی است؟ آری زندگی همین است، همین هیولای زشت که گاهی سرت دست می‌کشد و من لجوجانه خود را به آن چسسبانده‌ام
باید در یک زمینه لااقل متخصص شوم، اکنون
راسپینای عزیز:)
راستش نمی‌دونم توی این روزها، با این همه حرف، با کار عجیب و غریبی که دارم می‌کنم و با نتیجه‌ی عجیب و غریب‌تری که ممکنه بگیرم، چرا تو رو از خودم گرفتم و خودم رو از نوشتن محروم کردم.
شاید برای این که این روزها اون قدر عجیب شده و اون قدر عجیب شدم که کلمات - لااقل کلمات محدودی که من بلدم - نمی‌تونن توصیف خوبی ازشون ارائه بدن.
شاید هم برای این که این روزها فقط باید بخونم و یاد بگیرم و به کار بگیرم؛ و نوشتن، من رو از این کارها دور می‌
دانلود آهنگ ایهام تب و تاب { متن و همراه با بهترین کیفیت }
ترانه ی زیبا و شنیدنی از گروه موفق ایهام با نام تاب و تب با لینک مستقیم و رایگان
Exclusive Song: Ehaam / Taab O Tab With Text And Direct Links In jazzMusics
متن آهنگ تاب و تب ایهامامشب از دیدنِ من …
امشب از دیدن من
همه انگشت به دهان میمانند
همه خوب حالِ مرا
حال و احوالِ مرا میدانند
گلِ نیلوفرِ من آتش تازه بیا برپا کن
من که در تاب و تبم
تو بتابان و شبم زیبا کن
بیا در شهرِ دل من پادشاهی کن
این تو و این دلِ من هر چه تو خواهی کن
غمگینم... شبیه کسی که تنها مانده میان نارفیقان...
قصد رفتن دارم اما...خستگی امانم را بریده...
خسته ام... شبیه کوله بری که بعد از دوهفته هنوز به مقصد نرسیده... 
اما نه... روحم خسته است...
خسته از نامردی ها... از دوست داشته نشدن ها...
خسته از حامی بودن های بی حامی...
خسته از این روزگار...
برخلاف طبیعت، سردم از این روزها...
دلسردم از همه...
ناامیدی هم انگار مسری شده این روزها...
تو یه چشم بهم زدن، یه ماه از سال جدید هم گذشت. فردا هم روز اول اردیبهشته. با شرایط این روزها به سختی میشه بیرون رفت و پرسه زد. با این همه نباید فرصت این روزها رو که مقارنه با سبز شدن طبیعت از دست داد. سبز شدن درخت ها و شکوفه دادنشون. عطری که تو هوا می پیچه و هوای لطیفی که تو باقی روزهای سال کمتر میشه تجربه اش کرد.
پیاده رویی هست که این روزهای سال هر وقت از اون بگذری، عطر گل ها و درخت های خونه ی مجاورش بسیار فرح بخش هست. اما شاید بیشتر از دو ماه باشه ک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها